مثل همیشه
نوشته شده توسط : sima

 

سرور شعر من سلام چگونه اید خوش می گذره ؟
ببخشیدا بازم شبا میرید کناره پنجره ؟
ستاره ها که در میان شما میرید نگاه کنید ؟
اون ستاره پر نوره رو بازم میرید صدا کنید ؟
کتاب حافظ میزارید پایین تخت کنارتون ؟
فال می گیرید هنوز واسه مهر و وفای یارتون ؟
از من بیچاره چی ، شب یه وقتایی یاد می کنید ؟
بازم سر دیوونگی هام داد و فریاد می کنید
حتما خوبید وگر نه به ، خیال من سر می زدید
یه سر به این خرابه بی در و پیکر می زدید
به سنّت قدیمیا واسه شما زدم به چوب
الهی که همین جوری همیشه باشید خوب خوب
من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم
همون جور عاشق شمام همون جوری در به درم
به آب و آتیش می زنم تا شبا خوابم ببره
اما نمی شه فکرتون از این چیزا قوی تره
این افتخاره واسه من بیدار باشم واسه شما
فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا
عکستون و با اجازه دادم یه نقاش بکشه
اون که ازش بر نمیاد، اما نه ای کاش بکشه
اگه کشید قاب می کنم می ذارمش بالا سرم
عکس شما رو می زارم لای گلای دفترم 
راستش می ترسم عکستون بیرون بمونه وز بیاد
نقاشی اما بهتره سر ما نمی خوره زیاد
حتما الان می خندید و می گید عجب دیوونه ای
هر جوری که شما بخوای بدون هیچ بهونه ای
عاقل بودم فایده نداشت گفتم شاید دیوونه شم
شاید واسه یه بار شده قبول کنید بیاید پیشم
جسارته ، شما که نه ، خیالتونم کافیه !
این علامت تعجبه پاک نمی شد اضافیه
پریشبا سوز میومد پنجره رو بسته بودم
از دست هر چی ادمم تو دنیا هست خسته بودم
درد دلم شروع شد و عکستون اومد روبروم
داشتید بهم گوش می دادید این یعنی اوج آرزوم
عجب شبی ابری زد و یکم گذشت بارون گرفت
ابر چشام این فرصتو دید و دوباره جون گرفت
من بودم و عکس شما یه عالمه رویای خیس
انگاری یکی بهم می گفت هر چی می بینی بنویس
دستای من نمی تونست حتی مداد نگه داره
فقط یادم میاد نوشت شما رو خیلی دوست داره
این جور نگاهم نکنید مگه شما دل ندارید
خودتونو واسه یه بار شده جای من بذارید
شما نمی ذارید اگه بذاریدم نمی تونید
عاشقی که اینجوری نیست یه طعمیه نمی دونید
یه وقتی توهین نباشه اینو نگفته من ردم
اصلا به قول خودتون یه جوری ام اصلا بدم
حق با شماست خوب بگذریم سرده هوا زمستونه
کاش کسی باشه روتونو شبا تا صبح بپوشونه
مراقب چشمای نازو روی ماهتون باشید
ببخشیدا مراقب طرز نگاهتون باشید
اگه می شه دیگه شبا نرید کنار پنجره
لطفا بذارید واسه بعد تا که زمستون بگذره
توقع جوابی نیست هر جور که باشید راحتید
فکرشو اصلا نکنید که این روزا تو غربتید
من قول دادم اگه بیاید شما رو اذیت نکنم
حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم
اما حالا دور بودید و باید یه نامه می دادم
قبول نباید اینقدر اونو ادامه می دادم
فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش می کنید
خوش به حالش اونو دیدید نا خواسته نازش می کنید
زمستون یه سال سرد شبی که غم داره هوا
هیچکی نمی دونه چقدر می خوامتون بجز خدا .
مریم حیدر زاده
 





:: بازدید از این مطلب : 468
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 17 / 12 / 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: